۱۴۰۱ دی ۱۵, پنجشنبه

این قصه نیست که می‌خوانید این رنج خونین تنها یک نفر از ۸۵ میلیون نفر است

 مریم اکبری منفرد، زندانی سیاسی محبوس در زندان سمنان در آستانه ورود به چهاردهمین سال حبس در نامه‌ای از رنج ۱۳ سال زندان و امیدش به پایان سیاهی نوشته است. مریم اکبری منفرد فقط یک جرم داشت و دارد:‌ دادخواهی 

«اگر از من بپرسید پس چطور در میان تاریکی شکنجه و طاقت‌فرسایی زمان دوام آوردم؟ می‌گویم شعله سرکش ایمان درون قلبم است که مرا سراپا نگه داشته است...  ایمان به مسیری که خواهر و برادرهایم برایش جان سپردند، ایمان به مسیری که قدم در راهش گذاشتم و ایمان به مشت‌های گره کرده و قدم‌های استوار جوانانی که هم‌اکنون در کف خیابان با تن و جانشان در مقابل دیکتاتوری ایستاده‌اند.»

مریم اکبری منفرد از  ۱۳ سال زندگی در صحرای تاریکی می‌گوید

متن کامل نامه مریم اکبری منفرد:

در آستانه ورود به چهاردهمین سال حبس؛ این قصه نیست که می‌خوانید، رنجی خونین از دریچه‌ٔ کوچکِ تنها یک نفر از ۸۵ میلیون است.

اگر چه برای من با تجربه ‍ ۱۳ سال زندان و یا به‌قول اینجایی‌ها «زندانی حبس سنگین»، از همان روزهای اول شمردن روزها و ماه‌های بازداشت امری نکوهیده بود و هست اما مگر می‌شود آن نیمه‌شب تاریک و بختک ظلم بر خودم و خانواده‌ام را فراموش کنم؟ اگر چه جغد شوم جور و ستم‌شان از دهه ۶۰ بر فراز خانه ما سکنی گزیده بود!

۱۰ دی ۱۴۰۱، سیزده سال تمام است که مرا از سارای ۴ ساله و دو دختر ۱۲ ساله‌ام در آن نیمه‌شب زمستانی جدا کردند و بدون خداحافظی از عزیزانم، برای پاره‌ای از توضیحات راهی اوین کردند با وعده مضحک این‌که «صبح پیش بچه‌هایت برمی‌گردی» که از آن روز تاکنون ۱۳ سال گذشته است. از۱۰ دی ۱۳۸۸ تا ۱۰دی ۱۴۰۱!

۱۳ سال که ثانیه به ثانیه برای گذراندنش نبردی نفس‌گیر بود، ۱۳ سال که شمردن روز به روزش (یعنی ۴هزار و ۷۴۵ روز) آدمی را خسته می‌کند چه برسد که بخواهد تک به تک ۴هزار و ۷۴۵ روز را در وسط یک جنگ نابرابر باشد!

این قصه ۴ هزار صفحه‌یی نیست، واقعیت عریان زندگی زیر سلطه فاشیستهایی است که بر ما تحمیل کردند و ما نخواستیم تن بدهیم.

اگر چه با بند بند وجودم دلم می‌خواست در کنار فرزندانم می‌بودم، کدام مادری نمی‌خواهد؟ اما پشیمان نیستم بلکه مصمم‌تر برای ادامه مسیرم هستم. این را هر بار در هر جلسه بازجویی و بازپرسی رسمی و غیررسمی گفته و از تکرارش خرسندم! ۱۳ سال از فرزندانم دور ماندم اما ۱۳سال جنایت را با چشمانم دیدم و عزمم راسخ‌تر شد. این سوی میله‌ها، در صحاری تاریک شکنجه و ظلم تا چشم کار می‌کند (حتی جایی که چشم کار نمی‌کند هم) رذالت است و وحشانیت! اینجا مستند خاموش ظلم و جور رفته بر زنانی است که دل را طاقت شنیدن یکی از آنها نیست، چه برسد که با صدها تن از این نمادهای شکنجه شده باید زیست و رنج‌شان را با پوست و گوشت حس کرد.

۱۳ سال دهها کودک و صدها نوجوان و جوان هم‌سن دخترانم را دیدم و دست بر سر و رویشان کشیدم و هم صحبت شدم و از بی‌صدایی و تنهایی‌شان از خشم دندان بر دندان فشردم و برای دفاع از آنها خروشیدم بر سر هر آن‌که در جرگه شب‌پرستان است!

من حتی نمی‌دانم در این ۱۳ سال بر فرزندانم چه گذشت! در این ۱۳ سال آن‌چنان پر قدرت با تلاطم زندگی برخورد کردند که کمترین موجش به من نرسید! با همه طوفان ابتلائات هر ملاقات را به انفجار انرژی برایم تبدیل کردند!

اگر از من بپرسید پس چطور در میان تاریکی شکنجه و طاقت‌فرسایی زمان دوام آوردم؟ می‌گویم شعله سرکش ایمان درون قلبم است که مرا سراپا نگه داشته است.

در میان تنهایی‌ها با دست‌های خالی این شعله گرم و سرکش همان چیزی است که بازجوها می‌خواهند از لحظه اول دستگیری آن را از زندانی بربایند… تا وجودش یخ کند و تن به یوغ بسپارد… اما من در تمام ۱۳ سال با خشم مقدس از شکنجه‌هایی که شاهد بودم و بر جانم نشست، آن را شعله‌ور نگه داشتم! خندیدم و خنده تکثیر کردم که بتوانم و بتوانیم بایستیم. چرا که مقاومت قلب ماست.

ایمان به مسیری که خواهر و برادرهایم برایش جان سپردند، ایمان به مسیری که قدم در راهش گذاشتم و ایمان به مشت‌های گره کرده و قدم‌های استوار جوانانی که هم‌اکنون در کف خیابان با تن و جانشان در مقابل دیکتاتوری ایستاده‌اند.

بله ایمان به معصومیت و مظلومیت خواهر و برادرانم که هیچ وقت مرده نه‌انگاشتمشان… برایم زنده‌ترین‌ها بودند و هستند. در تک‌تک لحظات زندانم دستم را گرفتند… و اکنون در خیابانهای ایران می‌یابمشان… من علیرضا (در سال ۶۰ اعدام شد) را در مشت‌های گره‌کرده آن جوان در نازی آباد دیدم، رقیه (در تابستان ۶۷ در زندان اوین اعدام شد) با سینه‌ای ستبر در جلو صف مقابل پاسداران سرکوبگر ایستاده و صدای عبدالرضا (در تابستان ۶۷ در گوهردشت اعدام شد) را در فریاد ممتد آزادی هم‌سن و سالهایش شنیدم. غلامرضا (سال ۶۴ زیر شکنجه پاسداران در زندان اوین به‌شهادت رسید) را هر آن در جوانانی که زیر شکنجه به‌شهادت می‌رسند می‌یابم.

بله می‌خواستند آنها را بی‌نام و نشان دفن کنند اما اکنون شاهدیم که چگونه این نسل دلیر و شجاع راه همان جوانهایی که به خمینی سرخم نکردند را ادامه می‌دهند.

گمان می‌کردند اگر عزیزان ما را بکشند حکومتشان ابدی خواهد شد! زهی خیال باطل که این‌گونه شهیدانمان در رستاخیز انقلاب در میانه شعله‌های خیابان‌ها برخاسته‌اند… خاکسترشان را باد در سنگفرش‌های این شهر چنان پراکنده که زنان و مردانی نستوه از خاک روییده‌اند!

دختران و پسران شجاعی که رویای زندگی را در آفتاب و باران بر آستان فردا احساس می‌کنند و عصیانی‌ترین خشم‌ها را بر سر مسببین ۴۳ سال ستم و استبداد فرو می‌ریزند… می‌جنگند و شب از حضورشان وحشت می‌کند! و من ایمانم از حضورشان فزونی می‌گیرد!

با خبرهای هر اعتراض و هر قیام شراره‌های این شعله سرکش ایمان قلبم جاری می‌شود در میان زنانی که چشم امید نجاتشان تنها شکستن این درهای آهنین است.

به دختران و پسرانم که جان بر کف، در خیابان هستند که اشتیاق بودن در کنارشان هر لحظه در وجودم پر می‌کشد، می‌گویم اگر بازداشت شدید ذره‌یی و سر سوزنی به بازجویان اعتماد نکنید آنها هم جنس ما نیستند! دشمن در هر لحظه دشمن است! ایمانتان را به راهتان هر چه بیشتر کنید در انفرادی این تنها دست‌آویز است.

به خانواده زندانیان می‌گویم وعده‌ها و ترس‌ها و تهدید ها را به هیچ بگیرید جان فرزندانتان را فقط خودتان با تکرار اسم‌اش از گلوی مردم می‌توانید نجات دهید! هیچ بازجویی خیر شما را نمی‌خواهد سکوت نکنید فریاد باشید!

به خانواده‌های داغدار، به هر مادری که عزیزش را در این راه فدیه کرده، به همه خواهران و برادرانی که تکه‌ای از تنشان را از دست دادند، با تعظیم در مقابل شهیدانشان می‌گویم شریک داغ نشسته بر دلشان هستم… دستانشان را از راه دور می‌گیرم و شانه به شانه‌شان برای دادخواهی استوارتر از قبل می‌ایستم.

صحبت از ۱۳ سال نبردی بی‌وقفه است اما کلام کوتاه این‌که «من اینجا روزی آخر از ستیغ کوه چون خورشید سرود فتح خواهم خواند»

فردا از آن ماست

مریم اکبری منفرد – دی ۱۴۰۱
زندان جهنمی سمنان

۱۴۰۱ تیر ۸, چهارشنبه

نگاهی به ریشه و خاستگاه شعار «رضاشاه روحت شاد»

 

ریشه و خاستگاه شعار رضاشاه روحت شاد در اعتراضات مردمی چیست؟ 

مدتی است بطور خاص از زمان قیام علیه گرانی، شنیده می‌شود که در بعضی از تجمعات توسط یک جمع چند نفری در زمانی کمتر از یک دقیقه شعار «رضا شاه روحت شاد» داده می شود و خاموش می‌شود.

در این مطلب کوتاه می خواهیم با طرح سوالاتی به بررسی ریشه و خاستگاه آن بپردازیم.  

۱.آیا رژیم از این شعار و کلاً گرایش معترضین به سمت سلطنت وحشت دارد یا نه؟ یعنی دلش نمی‌خواهد مردم از بازگشت سلطنت حمایت کنند یا می‌خواهد؟

پاسخ را در نامه هاشم خواستار معلم آزاده و نماینده فرهنگیان ببینید:

نامه معلم مبارز آقای هاشم خواستار از زندان

پس همانطور که با این فاکتها که یکی دوتا نیست، نه تنها وحشتی ندارد که همه معترضین طرفدار سلطنت شوند، بلکه تشویق هم می کند.

۲.پیشینه این شعار از کی و کجاست؟ روزنامه دنیای اقتصاد سال ۹۷ بخوبی آن را افشاکرده. شعار دهندگانی که با اسکورت پلیس جلو مجلس تجمع می کنند و هدفشان در آن زمان خالی کردن زیرپای آخوند روحانی است.

اعتراف سایت دنیای اقتصاد به ساختگی بودن شعار رضا شاه 

این سند بخوبی نشان می دهد که رژیم نه تنها از گرایش سلطنتی وحشتی ندارد، بلکه تشویق هم می‌کند و نه تنها تشویق می‌کند، بلکه خودش به مزدورانش مأموریت می‌دهد که شعار رضاشاه روحت شاد را بدهند و آنها را اسکورت هم می‌کند.

۳. اینجا این سوال پیش می‌آید که فرض می‌کنیم فاکتهای بالا هم درست باشد ولی مربوط به یک یا چند سال پیش است. الان در تظاهراتها مردم دارند شعار می‌دهند. چه ربطی به گذشته دارد.  

برای پاسخ به این سوال نگاهی کوتاه به تاریخ ایران در همین سده اخیر می اندازیم:

در دوران انقلاب مشروطه، درست در نقطه‌ای که انقلاب به پیروزی رسیده بود و بساط سلطنت مطلقه شاهی به پایان خودش در آن دوران می رسید، زنگ خطر علاوه بر شاه وقت برای شیوخ و آخوندها هم به صدا در آمد. چرا که در یک حکومتی که بر پایه دمکراسی بناشده است، نه تنها حکومت فردی شاه جایی ندارد، بلکه دکان فریب و نمایندگی خدابودن شیخ هم محلی از اعراب ندارد. به همین دلیل سرکرده شیوخ آن زمان که شیخ فضل‌الله نوری بود، به یاری سلطنت مطلقه شتافت و با علم کردن مشروعه، دوباره نقش خداگونگی و ظل‌اللهی شاه را به ثبت رساند. البته بعد توسط انقلابیون واقعی آن دوران به سزای عملش رسید. ولی همان خشت کج، بنای دیوار کج را گذاشت.

در سال ۳۰ تا ۳۲، حکومت مردمی مصدق روی کار آمد و با پیروزی بزرگش در نهضت ملی کردن صنعت نفت، جای خودش را بین مردم و سیاستمداران مردمی باز کرد. شاه عملاً امکان و اجازه اعمال نفوذ به نمایندگی از دول خارجی را نداشت. همزمان با شاه، دوباره بساط آخوندها هم برچیده شد. بنابراین آخوند مرتجع کاشانی با پادرمیانی و بند و بست با استعمار، کودتا علیه دولت مردمی مصدق را تدارک دید و با سقوط مصدق دوباره بساط سلطنت مطلقه محمدرضا پهلوی و دکان دین فروشی آخوندها به سرکردگی کاشانی برقرار شد.

در سال ۵۷ مردم علیه حکومت دیکتاتوری سلطنتی محمدرضاپهلوی قیام کردند، گروه‌های انقلابی هدایت انقلاب را بدست گرفتند. شاه تقریباً همه اعضای این گروه‌ها را دستگیر و تعداد زیادی را اعدام کرد. ولی قیام توده‌ای شده بود و تظاهراتهای میلیونی شکل گرفته بود. با تعویض پشت سرهم نخست‌وزیر هم شاه نتوانست قیام را خاموش کند. در اعتراضات خیابانی شعار «رهبران ما را مسلح کنید» بگوش می‌رسید. و این یعنی رادیکال شدن انقلاب و در نهایت پیروزی نیروهای انقلابی و مردمی. شاه به آخر حکومت خودش رسیده بود و امکان حفظ آن با همان ساختار نبود.

باز هم استعمار و ارتجاع به یاری دیکتاتوری برای سرکوب و انحراف انقلاب مردم با هم متحد شدند. در بند و بست بین کارتر (رئیس جمهور وقت) امریکا و آخوندهای مرتجع، در یک جابجایی آرام، محمدرضاپهلوی را بردند و خمینی را آوردند. البته که خمینی نفر خیلی دلچسبی برای استعمار و غرب نبود ولی در تهدید پیروزی نیروهای انقلابی، قابل تحمل‌تر بود. بنابراین این جابجایی را انجام دادند.

و حالا:

باز هم رژیم دیکتاتوری (البته اینبار دیکتاتوری آخوندی) به پایان خودش رسیده است. با تعویض رئیس‌جمهور قوه قضاییه و مجلس نمایشی، نمی‌تواند چهره‌اش را بزک کند و مردم را بفریبد. قیام مردم در شهرهای مختلف و بدلایل مختلف به هم پیوسته است و به محض شکل گیری تجمعات، شعارها مستقیم سر حکومت یعنی خامنه‌ای را نشانه می‌رود.

پس باید باز هم انقلاب مردم را به بیراهه برد. و این بیراهه یعنی سرگرم کردن مردم با سلطنت مرده و پوسیده.

۴. سوالی که اینجا پیش می‌آید این است چرا «رضاشاه.....» نه رضا پهلوی موجود و زنده و نه حتی محمدرضاپهلوی؟

جواب در این است: رضا پهلوی موجود در این ۴۲ سال هیچ حرکتی دال بر اینکه اهل جنگیدن با این حکومت، تغییر یا حتی زحمت تاجگذاری دادن به خودش نشان نداده. بلکه در مقاطع مختلف نشان داده و به صراحت بیان کرده که پشت سر مردم حرکت میکند و قصد آمدن به ایران را ندارد. بنابراین آش دهن‌سوزی برای اعتراضات خشم‌آگین مردم نیست.

نسلی که در دوران محمدرضاپهلوی انقلاب کردند و حکومتش را سرنگون کردند، هنوز زنده‌اند و آن روزها را فراموش نکردند. درست است که نسلهای بعدی، آن روزها را ندیدند و الان تلاش می کنند با عکسهای گزینشی حکومتش را بزک کنند، ولی آنها که زنده‌اند شاهدند و نمی شود فریبشان داد. پس به جنازه پوسیده و چند بار گوربه گور شده رضاخان قلدر دخیل بسته‌اند که دیگر از آن نسل کسی زنده نیست و می توانند از او اسطوره و قهرمان بسازند و روی جنایاتش را قدری بپوشانند.

ولی واکنش بی‌تفاوت یا تمسخرآمیز و یا تهاجمی مردم با شعار «بسیجی برو گمشو» نشان داد که این دکان هم خریدار ندارد و اینبار دوران انتقال آرام از یک دیکتاتوری به دیکتاتوری بعدی، به پایان رسیده و مردم و نیروی پیشتاز آن اجازه انحراف و شکست دوباره انقلاب را نخواهد داد. این انقلاب پیروز خواهد شد و حکومتی برمبنای آزادی و دمکراسی توسط برقرار خواهد شد.

به امید آن روز


۱۴۰۰ آبان ۱۸, سه‌شنبه

پشت دیوارهای زندان زنان: جهنمی به نام زندان فردیس کرچ (کچویی)

زندان فردیس کرج به نام دژخیم کچویی که خودش قاتل صدها زندانی در زندان اوین و از شکنجه‌گران این زندان بود، نام‌گذاری شده است. نامی با مسماء. چرا که اینجا نیز یکی از شکنجه‌گاه‌های خامنه‌ای است که در آن زنان محروم ما زنده بگور شده‌اند.  

زندان زنان فردیس کرج - کچویی

 

در زیر قسمتی از گزارشی را که از وضعیت زنان زندانی به کانون حقوق بشری «نه به زندان- نه به اعدام» رسیده است، می خوانیم:

«در این زندان در مجموع ۲۰۰ زن زندانی محبوس هستند که اکثر آنها را زندانیان جرائم عادی تشکیل می‌دهند. در میان این زندانیان، شماری از زندانیان سیاسی و عقیدتی بدون رعایت اصل تفکیک جرائم، محکومیت خود را سپری می‌کنند.

قرنطینه زندان:

بند قرنطینه بسیار شلوغ است. در این مکان ۲۰ تخت و تعداد زیادی زندانی کف خواب نگهداری می‌شوند.

در شرایط کرونایی تنها یک عدد سرویس بهداشتی در این بند وجود دارد. مدت یک ماه است که دوش تنها حمام قرنطینه خراب شده و زندانیان مجبورند از شلنگ سرویس بهداشتی جهت استحمام استفاده کنند.

این شرایط، وضعیت بحرانی و بسیار غیربهداشتی را برای زنان زندانی ایجاد کرده و منجر به بیماریهای پوستی و واگیردار در بین زنان زندانی شده است.

این در حالیست که تعمیر این نوع خرابی‌ها به سادگی قابل انجام است. اما عوامل زندان از این شرایط برای فشار بیشتر بر زندانیان استفاده می‌کنند.

غذای زندان:

غذا در بسیاری از موارد نپخته و در مجموع در کیفیت بسیار پایین داده می‌شود.

در موارد زیادی غذای فاسد و تاریخ گذشته به زندانیان داده می‌شود. از جمله اینکه زندانیان مشاهده می‌کنند که پنیر ترش شده و یا تخم مرغ خراب و فاسد است.

همچنین شیوه توزیع غذا به صورتی است که خود زندانیان از این صحنه تحت عنوان «گرسنگان اتیوپی» یاد می‌کنند.

به دلیل گرسنگی زندانیان، در مواردی هنگام توزیع غذا چنان ازدحامی ایجاد می‌شود که غذا روی سر زندانیان می‌ریزد.

فروشگاه زندان:

در شرایطی که بخاطر پایین بودن کیفیت غذا، عموم زندانیان گرسنه هستند، اکثر آنان مجبورند با هزینه شخصی غذا تهیه کنند. اما فروشگاه زن
دان مواد غذایی را به قیمت بسیار بالا به زندانیان می‌فروشد.

 از سوی دیگر در زندان کچویی، کسی پول در کارت نمی‌ریزد و پول رایج، سیگار فروردین است که هر پاکت آن۵ هزار تومان محاسبه و تبادل می‌شود.

ابزارهای فشار بر زندانیان:

یکی از ابزار فشار بر زندانیان، شرکت اجباری در هفته های اعلام شده و مناسبتهای حکومتی از جمله هفته وحدت است.

به این صورت که زندانیان را مجبور می‌کنند که هر کس ۲۰ صفحه از قرآن را بنویسد و به آنها وعده جایزه و بردن به حسینیه و مشهد با پابند الکترونیکی را می‌دهند   .

در جامعه حقوق بشری جهانی به این نوع شکنجه، شکنجه سفید می گویند که در عین اینکه ماکزیمم فشار روحی روی زندانیان است، ولی اثر فیزیکی روی بدن نمی‌گذارد.،  

دزدان حاکم بر میهنمان، ابتدا با دزدی و غارت، زنان محروم را به نقطه استیصال می رسانند و وقتی برای سیرکردن شکم خود یا فرزندانشان دست به خلافی می‌زنند، آنها را دستگیر و وارد شکنجه‌گاههای به نام زندان می کند. این چرخه جنایت ۴۳ سال است که ادامه دارد و تا وقتی این حکومت را در تمامیتی سرنگون نکنیم، ادامه خواهد داشت.  


۱۳۹۸ مرداد ۱۴, دوشنبه

مریم رجوی، زنی که تاریخ تکرارش نخواهد کرد

مریم رجوی از نگاه دیگران

مریم رجوی امین برای میهن و مردم
او رئیس جمهوری امین برای میهن و مردم میباشد و با  صداقت تمام و وفاداری کمر همت به ماموریت و وظیفه‌ای بسته که بزرگترین ماموریتها و بالاترین مسئولیتهاست و سنگینی بار آن به قدریست که اغلب رؤسای جهان آنرا بر نتابیده اند.
مریم رجوی، صدا و قلب و امید مردم
رئیس جمهور(مریم رجوی) تصویرش را در دست و قلب تمامی خلق قرار میدهد. کسانیکه نامش را تکرار میکنند و دستاوردهایش را میستایند. چرا که او صدای مردم و قلبشان و امیدشان است. امیدی که با آن علیرغم دردها و رنجها زندگی کرده و در برابر ظلم و ظالم سینه سپر میکنند و سلاحی جز قدرت و شجاعتی که از رئیس جمهورشان گرفته اند ندارند. آری این به خودی خود امری نادر است خصوصا در دوران ما که شاهد بسیاری انقلابها و جنگها در حکومتهای عربی و حتی خارجی هستیم.
آری تو زندگیت را فدا کردی و از اوقاتت درگذشتی و از نیازمندیها و زندگیت چشم پوشیدی. زندگی  که جز وفاداران و عاشقان از آن درنمیگذرند. آری همه اینها تنها برای به ارمغان آوردن آزادی و مساواتی است که این مردم تهیدست خواهان آن هستند. مردمی که حقی بر روی زمین دارند.
تو محبوب ملتت و مردمان دیگر هستی و اینهمه نه از نداری که از محبت در کار و اخلاص و کوشش برای محقق کردن خواست و مراد نشأت میگیرد.
....
مریم رجوی رئیس جمهوری همچون سایر رؤسا نیست. او قبل از هرچیز خواهر، مادر، هموطن و آیینه مردم و امید ملت ایران است.
مریم رجوی در حکومت و ریاست ساده و در مبارزه و جهاد سرسخت و در موضعگیریها و دستاوردها با تمام عظمت رخ مینماید. آری او در میان شخصیتهایی قرار خواهد گرفت که تاریخ تکرارشان نخواهد کرد.
آری آری مردم و جهان این رئیس جمهور را چنین میبینند... او مدافع حق است او صاحب حق است و جهان انکارش نخواهد کرد و بی گفتگو به تایید او برخواهد خواست.
او روزگاری در خیابانهای ایران مبارزه کرد و و همچون زنان مبارز دیگر توانست که امروز رئیس جمهوری بی رقیب و محور جلسات جهانی باشد.
مریم رجوی، هوا، اکسیژن، لبخند و امید و آزادی
خلق چیزی در مریم رجوی یافته که جای دیگری وجود ندارد. آری او هوا و اکسیژن و لبخند و امید و آزادی است.
هرچه بگوییم و هرچه من شخصا بگویم حق او را ادا نخواهیم کرد پس بگذاریم مبارزه‌اش و جهادش سخن بگویند و مردمش اشعار و قصیده‌هایی برایش بسرایند که برای هیچ پادشاه و رئیسی نسروده باشند.
پس بی هیچ گفتگو آری به رئیس جمهور مریم رجوی
برگرفته از روزنامه الحوارالمتمدن- بقلم ادیب نورة طاع الله

۱۳۹۷ دی ۷, جمعه

ایران- دیپلماسی آخوندی، سفارتخانه یا اتاق فکر تروریسم


رژیم ایران برای نجات حکومت خود دست به اقدامات تروریستی علیه مخالفین خود می زند

در دنیای روابط بین الملل عصر حاضر، معمولاً سفارتخانه ها ملایمترین مواضع و سیاست را نسبت به کشور میزبان دارد. یعنی حتی اگر کشور تابعه، با کشور میزبان خصومت هم داشته باشد، مواضع سفیر و کارکنان سفارت خانه، ملایم و دوستانه تر است. ولی این قانون عمومی در مورد سفارتخانه های رژیم ایران درست عکس عمل می کند. یعنی سفارتخانه های آخوندها در کشورها مرکز طراحی و فرماندهی تروریسم در کشور میزبان است. نمونه هایی از این اقدامات را در زیر می خوانیم:

عبدالرحمان قاسملو

عبدالرحمان قاسملو،سال ۶۸ حین مذاکره با نمایندگان رژیم – قاتل: نمایندگان رسمی رژیم که برای مذاکره آمده بودند.












دکتر کاظم رجوی

ترور دکتر کاظم رجوی سفیر سابق ایران در ژنو و نماینده شورای ملی مقاومت در ژنو، اردیبهشت ۶۹ در ژنو    - به حکم قاضی دادگاه سوئیس ۱۳ نفر با پاسپورت دیپلماتیک و با مهر «درمأموریت» طراح و مجری این ترور بودند. علی فلاحیان یکی از این متهمین بود.











شاپور بختیار

ترور دکتر شاپور بختیار سال ۷۰ در پاریس- وکیلی راد و محمد آزادی قاتلین وی که وکیلی راد بعد از آزادی از زندان در فرودگاه ایران مورد استقبال گرم رژیم قرار گرفت.












دکتر محمدحسین نقدی

ترور دکتر محمدحسین نقدی سفیر سابق ایران در ایتالیا و نماینده شورای ملی مقاومت در ایتالیا، اسفند ۷۱ در ایتالیا- حمید پرنده و یک تیم ۷ نفره با پاسپورت دیپلماتیک












دکتر صادق شرفکندی

ترور دکتر صادق شرفکندی سال ۷۱ در میکونوس آلمان- دادگاه خامنه ای، رفسنجانی، ولایتی و فلاحیان را متهم کرد.


طراحی اقدام تروریستی روی مقر مجاهدین در آلبانی- نوروز ۹۷- اخراج سفیر و نفر ۲ سفارت از آلبانی







اخراج ۲ دیپلمات رژیم بدلیل اقدامات تروریستی

اسدالله اسدی دیپلمات تروریست رژیم ایران

طراحی و اقدام به بمب گذاری در گردهمایی ایرانیان در پاریس –ژوئن ۲۰۱۸- اخراج یک دیپلمات رژیم از فرانسه، دستگیری یک دیپلمات (اسدالله اسدی) بجرم طراحی، فرماندهی، تهیه و تحویل دهی ماده انفجاری، دستگیری یک زوج مأمور رژیم در بلژیک و یک مأمور رژیم در فرانسه
طراحی و اقدام به ترور در دانمارک- فراخواندن سفیر دانمارک از ایران
حمله به کنسول گری امریکا در بصره


به راستی چرا درحالیکه رژیم پس از خروج امریکا از برجام و بازگشت دوباره تحریمها، بشدت نیازمند حمایت کشورهای اروپایی است، دست به چنین اقداماتی می زند. آیا این کار از روی قدرت است یا ضعف.
با یک نگاه به وضعیت رژیم و بحران داخلی و بین المللی که گریبانش را گرفته است، می توان بخوبی دریافت که این اقدامات تماماً از روی ضعف است و خطر سرنگونی او را وادار به اقداماتی کرده است که حتی لابی وفادار رژیم یعنی مسعود بهنود را هم به تعجب وادار کرده است و گفته « دیوانه شدید، این چه وقت عملیات کردن بود».
هدف تمامی این اقدامات تروریستی مخالفین رژیم و بطور خاص اصلی ترین اپوزیسیون و آلترناتیو شناخته شده، رژیم یعنی شورای ملی مقاومت ایران و سازمان مجاهدین خلق ایران است. رژیم می داند در وضعیت کنونی، حکومتش در بی‌ثباتی خطرناکی است. بحران از همه طرف آن را تحت فشار گذاشته است. و هر لحظه سرنگونی، کل نظامش را تهدید می کند و فقط یک راه وجود دارد که عمر خودش را طولانی تر کند، آن هم از بین بردن آلترناتیو شناخته شده خودش است. زیرا تا زمانی که امیدی برای آینده ایران آزاد وجود داشته باشد، خطر سرنگونی دست از سرش برنمی دارد. بنابراین برای اینکه این را به مردم ایران و کشورها غربی و منطقه بقبولاند که اگر این نظام سرنگون شود، ایران دچار بحران و جنگ داخلی و ... می شود و وضع از اینکه الان هست، بدتر می شود، دو طرح در دستور کار خود دارند:
۱. ضربه زدن و از بین بردن آلترناتیو برای بی‌آینده کردن ایران
۲. ترساندن مردم و دولتها با لولو سوریه شدن، افغانستان و لبنان و عراق و یمن شدن ایران
ولی آنچه را که نمی فهمند این است که دیگر کور خوانده اند. مردم و مقاومت ایران دست او را خوانده اند و حنایش پیش آنها دیگر رنگی ندارد. با این اقدامات تروریستی همان تأثیرگذاری بر دولتها را هم دارند از دست می دهند زیرا در یک سال گذشته بطرز بی سابقه ای دولتها با سفارتخانه های رژیم در افتادند و یکی پس از دیگر دیپلمات تروریستهای مأمور وزارت اطلاعات را اخراج می کنند و در هر اجلاس بحث تحریمهای بیشتر روی میز است.