۱۴۰۱ تیر ۸, چهارشنبه

نگاهی به ریشه و خاستگاه شعار «رضاشاه روحت شاد»

 

ریشه و خاستگاه شعار رضاشاه روحت شاد در اعتراضات مردمی چیست؟ 

مدتی است بطور خاص از زمان قیام علیه گرانی، شنیده می‌شود که در بعضی از تجمعات توسط یک جمع چند نفری در زمانی کمتر از یک دقیقه شعار «رضا شاه روحت شاد» داده می شود و خاموش می‌شود.

در این مطلب کوتاه می خواهیم با طرح سوالاتی به بررسی ریشه و خاستگاه آن بپردازیم.  

۱.آیا رژیم از این شعار و کلاً گرایش معترضین به سمت سلطنت وحشت دارد یا نه؟ یعنی دلش نمی‌خواهد مردم از بازگشت سلطنت حمایت کنند یا می‌خواهد؟

پاسخ را در نامه هاشم خواستار معلم آزاده و نماینده فرهنگیان ببینید:

نامه معلم مبارز آقای هاشم خواستار از زندان

پس همانطور که با این فاکتها که یکی دوتا نیست، نه تنها وحشتی ندارد که همه معترضین طرفدار سلطنت شوند، بلکه تشویق هم می کند.

۲.پیشینه این شعار از کی و کجاست؟ روزنامه دنیای اقتصاد سال ۹۷ بخوبی آن را افشاکرده. شعار دهندگانی که با اسکورت پلیس جلو مجلس تجمع می کنند و هدفشان در آن زمان خالی کردن زیرپای آخوند روحانی است.

اعتراف سایت دنیای اقتصاد به ساختگی بودن شعار رضا شاه 

این سند بخوبی نشان می دهد که رژیم نه تنها از گرایش سلطنتی وحشتی ندارد، بلکه تشویق هم می‌کند و نه تنها تشویق می‌کند، بلکه خودش به مزدورانش مأموریت می‌دهد که شعار رضاشاه روحت شاد را بدهند و آنها را اسکورت هم می‌کند.

۳. اینجا این سوال پیش می‌آید که فرض می‌کنیم فاکتهای بالا هم درست باشد ولی مربوط به یک یا چند سال پیش است. الان در تظاهراتها مردم دارند شعار می‌دهند. چه ربطی به گذشته دارد.  

برای پاسخ به این سوال نگاهی کوتاه به تاریخ ایران در همین سده اخیر می اندازیم:

در دوران انقلاب مشروطه، درست در نقطه‌ای که انقلاب به پیروزی رسیده بود و بساط سلطنت مطلقه شاهی به پایان خودش در آن دوران می رسید، زنگ خطر علاوه بر شاه وقت برای شیوخ و آخوندها هم به صدا در آمد. چرا که در یک حکومتی که بر پایه دمکراسی بناشده است، نه تنها حکومت فردی شاه جایی ندارد، بلکه دکان فریب و نمایندگی خدابودن شیخ هم محلی از اعراب ندارد. به همین دلیل سرکرده شیوخ آن زمان که شیخ فضل‌الله نوری بود، به یاری سلطنت مطلقه شتافت و با علم کردن مشروعه، دوباره نقش خداگونگی و ظل‌اللهی شاه را به ثبت رساند. البته بعد توسط انقلابیون واقعی آن دوران به سزای عملش رسید. ولی همان خشت کج، بنای دیوار کج را گذاشت.

در سال ۳۰ تا ۳۲، حکومت مردمی مصدق روی کار آمد و با پیروزی بزرگش در نهضت ملی کردن صنعت نفت، جای خودش را بین مردم و سیاستمداران مردمی باز کرد. شاه عملاً امکان و اجازه اعمال نفوذ به نمایندگی از دول خارجی را نداشت. همزمان با شاه، دوباره بساط آخوندها هم برچیده شد. بنابراین آخوند مرتجع کاشانی با پادرمیانی و بند و بست با استعمار، کودتا علیه دولت مردمی مصدق را تدارک دید و با سقوط مصدق دوباره بساط سلطنت مطلقه محمدرضا پهلوی و دکان دین فروشی آخوندها به سرکردگی کاشانی برقرار شد.

در سال ۵۷ مردم علیه حکومت دیکتاتوری سلطنتی محمدرضاپهلوی قیام کردند، گروه‌های انقلابی هدایت انقلاب را بدست گرفتند. شاه تقریباً همه اعضای این گروه‌ها را دستگیر و تعداد زیادی را اعدام کرد. ولی قیام توده‌ای شده بود و تظاهراتهای میلیونی شکل گرفته بود. با تعویض پشت سرهم نخست‌وزیر هم شاه نتوانست قیام را خاموش کند. در اعتراضات خیابانی شعار «رهبران ما را مسلح کنید» بگوش می‌رسید. و این یعنی رادیکال شدن انقلاب و در نهایت پیروزی نیروهای انقلابی و مردمی. شاه به آخر حکومت خودش رسیده بود و امکان حفظ آن با همان ساختار نبود.

باز هم استعمار و ارتجاع به یاری دیکتاتوری برای سرکوب و انحراف انقلاب مردم با هم متحد شدند. در بند و بست بین کارتر (رئیس جمهور وقت) امریکا و آخوندهای مرتجع، در یک جابجایی آرام، محمدرضاپهلوی را بردند و خمینی را آوردند. البته که خمینی نفر خیلی دلچسبی برای استعمار و غرب نبود ولی در تهدید پیروزی نیروهای انقلابی، قابل تحمل‌تر بود. بنابراین این جابجایی را انجام دادند.

و حالا:

باز هم رژیم دیکتاتوری (البته اینبار دیکتاتوری آخوندی) به پایان خودش رسیده است. با تعویض رئیس‌جمهور قوه قضاییه و مجلس نمایشی، نمی‌تواند چهره‌اش را بزک کند و مردم را بفریبد. قیام مردم در شهرهای مختلف و بدلایل مختلف به هم پیوسته است و به محض شکل گیری تجمعات، شعارها مستقیم سر حکومت یعنی خامنه‌ای را نشانه می‌رود.

پس باید باز هم انقلاب مردم را به بیراهه برد. و این بیراهه یعنی سرگرم کردن مردم با سلطنت مرده و پوسیده.

۴. سوالی که اینجا پیش می‌آید این است چرا «رضاشاه.....» نه رضا پهلوی موجود و زنده و نه حتی محمدرضاپهلوی؟

جواب در این است: رضا پهلوی موجود در این ۴۲ سال هیچ حرکتی دال بر اینکه اهل جنگیدن با این حکومت، تغییر یا حتی زحمت تاجگذاری دادن به خودش نشان نداده. بلکه در مقاطع مختلف نشان داده و به صراحت بیان کرده که پشت سر مردم حرکت میکند و قصد آمدن به ایران را ندارد. بنابراین آش دهن‌سوزی برای اعتراضات خشم‌آگین مردم نیست.

نسلی که در دوران محمدرضاپهلوی انقلاب کردند و حکومتش را سرنگون کردند، هنوز زنده‌اند و آن روزها را فراموش نکردند. درست است که نسلهای بعدی، آن روزها را ندیدند و الان تلاش می کنند با عکسهای گزینشی حکومتش را بزک کنند، ولی آنها که زنده‌اند شاهدند و نمی شود فریبشان داد. پس به جنازه پوسیده و چند بار گوربه گور شده رضاخان قلدر دخیل بسته‌اند که دیگر از آن نسل کسی زنده نیست و می توانند از او اسطوره و قهرمان بسازند و روی جنایاتش را قدری بپوشانند.

ولی واکنش بی‌تفاوت یا تمسخرآمیز و یا تهاجمی مردم با شعار «بسیجی برو گمشو» نشان داد که این دکان هم خریدار ندارد و اینبار دوران انتقال آرام از یک دیکتاتوری به دیکتاتوری بعدی، به پایان رسیده و مردم و نیروی پیشتاز آن اجازه انحراف و شکست دوباره انقلاب را نخواهد داد. این انقلاب پیروز خواهد شد و حکومتی برمبنای آزادی و دمکراسی توسط برقرار خواهد شد.

به امید آن روز